شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

خبر ندارد

 ازکجاش بگم از چی بگم .قصه همش همینه.سکوت طولانی من .بیخبری اون . 

 هر چی از چشام میخونه  

پای مهربونیهام میذاره

 

 

آنچه در من نهفته دریاییست

هوای تو

امشب درد نبودنت رو عمیق تر از همیشه در خودم حس کردم . قلبم تیر میکشه و چشمام میسوزه . این بغض لعنتی مثل طناب دور گردنم حلقه شده و میخواد خفم کنه . یه قطره اشک تو چشمام جا گرفته اما بهش اجازه نمیدم که بیفته و منو از این همه دلتنگی خالی کنه . نذاشتم گریه کنم ، نخواستم اشک بریزم . میخوام همینجوری بمونم همینجور دلتنگت . میخوام بیشترو بیشتر حست کنم . میدونی من معتقدم قشنگی عشق به این چیزاست . اینکه تو بی تاب کسی باشی و اون ندونه . اینکه تو دلتنگ اون باشی و اون بی خبر از دلتنگی هات براش ، زندگی کنه . این چیزا اگرچه تلخه و تحملش سخته اما به عشق معنی میده به احساس آدم هدف میده . نه نمیخوام بگم اگر کسی درد نکشه و درد دوری رو حس نکنه عاشق نیست . نه اما اونی که این لحظرو  لمس میکنه یه جور دیگه ای عشقو درک میکنه . اگه روزی به عشقش برسه قدرشو یه جور دیگه ای میدونه . اصلا طعم این رسیدن یه چیز دیگست . نمی دونم ..... واقعا نمیدونم بشه که منم طعم اون رسیدن رو با تک تک سلولای وجودم حس کنم . نمیدونم اصلا میشه که روزی تو رو از خدا بگیرم . میشه روزی که دستام توعظمت دستای تو گم بشن . میشه روزی که پشت تو بایستم و تو با اون قد و قامتت جلوی اون سنگای آسمونی که قصد دارن رو سر من ببارن رو بگیری . میشه روزی بلند صدات بزنم و از گفتن اسمت هراسی نداشته باشم . میشه روزی نگاهمو تا ابدبه لبخندت که بهش میگم لبخند جادوئی بدوزم.بگو میشه؟

ببین از دلتنگی که منو اسیر کرده بود به کجا رسیدم . اصلا همیشه همینطوره . تمام نوشته هام از هر جا که شروع بشه به این نقطه ختم میشه . به اینجا میرسه که من همیشه از تو می پرسم که میشه یه روز کنارت باشم یا نه ؟! اما .... اما مثل همیشه جوابم سکوته . آخه تو نیستی که جوابمو بدی .

هوای گریه دارم تو این شب بی پناه

دنبال تو میگردم دنبال یه تکیه گاه

دنبال اون دلی که تنهایی رو بشناسه

دستای عاشق من لبریز التماسه

هزار و یک شب من پر از صدای تو بود

گریه ی هر شب من فقط برای تو بود   

آنچه در من نهفته دریاییست

چرا باید ؟

            همیشه عکس نازت روبرویم   

 

                                      نگاه تو دلیل جستجویم   

             چرا باید تمام حرفها را     

                                        بدون تو به تصویرت بگویم