شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

خیلی نزدیک

با وجود این همه فاصله بینمون  

نمیدونم این چه حسیه  

نمیدونم چرا حسی تو قلبم  

داره فریاد میزنه تو نزدیکی  

حسی که داره منو دیوونه میکنه 

حسی که میگه تو نزدیکی 

خیلی نزدیک  

حسی که میگه من دارم به تو میرسم  

به نازنین همیشه نازنینم  

فقط  از خدا میخوام تو بدونی که چقدر دوستت دارم  

بدونی وباورکنی،احساسی روکه توقلبمه  

قلبی که از آن تواِ 

آنچه در من نهفته دریاییست

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ب.ظ http://ahange-sobh.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری
وقت کردی به من هم سری بزن
موفق باشی

سلام . ممنونم از حضورت . خیلی لطف داری .
حتما به ویلاگت میام
همیشه شاد باشی

عاطفه سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 ب.ظ http://www.kissm.blogsky.com

سلام
وبلاگ خیلی قشنگی داری ممنو ن میشم اگه به من سر بزنی ومنو لینک کنی منم تو رو لینک می کنم

زندگی قصه مرد یخ فروشی است که ازاو پرسیدند:فروختی؟
گفت:نخریدند،تمام شد...!
www.atrins.blogsky.com
www.kissn.blogsky.com

سلام عاطفه ی عزیز . ممنون از اینکه به من سر زدی . شما رو لینک کردم و از بابت لینک هم ممنونم .
همیشه شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد