شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

عشق تو یعنی همه چیز

چقدر دوستت دارمو برات تکرار کردم . چقدر فدای اون چشمای سیاهت شدم . چقدر از هر اخم قشنگت لرزیدمو برای هر لبخند جادوئیت جون دادم . چقدر اون نگاه باشکوهتو از پشت هزار هزار پنجره نگاه کردمو برات از دور مردم .  

چقدر سخته نتونی عشقتو به یه نفر ثابت کنی . مجبور بشی سکوت کنی و از راه دور تماشاش کنی . چقدر سخته که بدونی اگه اون یه نفر بدونه تو عاشقشی میره و پشت سرشو نگاه نمیکنه و رفتن اون مردن توإ .  

رفتن تو مردن منه . پس مثل همیشه سکوت میکنم و تو قلب مو شعرام عاشقت میمونم . شاید یه روز این سکوتو بشکنم و نمیدونم اون روز کی میاد . اما نمیتونم بهت نگم دوست دارم .میگم دوست دارم . بذار تو فکر کنی که من دارم از روی محبت اینو بهت میگم نه از روی عشق.  

 

« عشق تو یعنی همه چیز »

از آسمون ستاره ای

شدی تو شب سیاهیام

رو قاب خیس پنجره

نشستی تو تنهائیام

به عشق تو زنده شدم

نفس رو از من پس نگیر

از تو چه دیوونه شدم

جنونو از دلم نگیر

یه بار مثه یه آشنا

دستمو تو دستت بگیر

سرتُ رو قلبم بذار

طپش یک عشقو ببین

از تو نشستم تو دلم

لذت یک حس عجیب

برای قلب کوچیکم

عشق تو یعنی همه چیز

نگاتو تو چشمم بریز

بغضمو از صدام بگیر

سخته از عبور از عشق تو

منو از سیاهی شب

منو از تنهایی و درد

منو از بی تو گذشتن

منو از مردن بگیر

تو عشق ناپیدای من

محبوبه ی یکتای من

ترانه های شاد من

تو هر غزل مهمان من

تو مرهم و در مان من

عشق تو شد ایمان من

رویای جاویدان من

آنچه در من نهفته دریاییست

مسافر بهارم

مسافر رویاهای سپیدم نمیدونم . نمیدونم کی بشه که تو رو داشته باشم . نمیدونم کی بشه که خواهشهای دل من از این همه خیال بیرون بیاد و تو رو داشته باشم . نمیدونم کی بشه که سردی هوای دلم رو بهاری کنی و کی بشه قدمهای آبی تو رو زمین خشک دلم بگذاری . نمیدونم تا کی باید شبها فقط تو رو تو خواب ببینم و تا شب بعد اون خواب رو هزار بار مرور کنم و شب دوباره تو باشی و خوابهای همیشگی . کاش می فهمیدی تو قلبم از تو چی میگذره . اسمتو گذاشتم مسافر چون میدونم توی سرنوشت من تو یه مسافری که یه روز میاد یه روز میاد و برای همیشه قلب منو خونه ی ابدیش انتخاب میکنه میدونم یه روز تو جاده های سرنوشت من قدم میگذاری و جمله ای رو  که هزار بار تو ذهنم از صدات میشنوم بهم میگی . من صبورم خیلی صبور . منتظرت میمونم مسافر بهارم  

 

«مسافر بهارم»

تو بودی که ندیدی

عشقو توی نگاهم

نخواستی که بشینی

یه لحظه توی خوابم

یه برگ خشک و زردم

مهلت ندادی شاید

سبزی دست خوبت

بیاد بشه بهارم

اگرچه رفتی و من

به شوق برگشتنت

شب تا سحر بیدارم

میخوام اینو بدونی

تازنده ام عزیزم

تو عشقت موندگارم

واسه رسیدن تو ،  

مسافربهارم

ببین چه عاشقانه ،  

مجنونو بیقرارم

جای قدمهای تو

لاله و رز می کارم

نمیدونم کی بشه

بیای تو روزگارم

از حالا تا اون لحظه

روزارو میشمارم

مسافربهارم

از وقتی رفتی اینجا؛

تو پائیز گرفتارم

مهلت بده دوباره

از آسمون واسه تو

ماهو زمین بیارم

مهلت بده ببینی

تو عشق من چه کارم

مهلت بده ببینی

واسه به تو رسیدن

چقد حوصله دارم

مسافر بهارم

نگو تو رو ندارم

نگو واسه رسیدن

جاده ها بیشمارن

ببین قدمهای من

فقط تو رو کم دارن

مسافربهارم

اگرچه رفتی و من

به شوق برگشتنت

شب تا سحر بیدارم

میخوام اینو بدونی

تا زنده ام عزیزم

تو عشقت موندگارم

آنچه در من نهفته دریاییست

خبر

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته ی ، بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

خدا کند  که... نفرین نمی کنم

نکند به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

      خدا کند که فقط زود آن زمان برسد  

  آنچه در من نهفته دریاییست