بی "مرد" بودن در این نامردی ها
قابل تحمل تر از با نامرد بودن در این بی "مرد" ی هاست!
از حماقت و سادگی ِ زنانه ی خویش
از عموزنکی های بی رگ گونه ی "مرد" ها
از این همه ادعای "مرد" انگی بی پشتوانه
پر می شوم از حرص ، از بغض...
از نگاه "مرد" ی بر خود دچار تهوع می شوم
می خواهم بالا بیاورم هر چه بغض و حرص است
از حس ِ هر نوع احساس ِ "مرد" ی به خود می گریزم
چرا که ذهنم پر می شود از وزوز های فریبنده ی دروغگوی تهی از هر چیز
از افسانه ها نگو
مجنون ، فرهاد ، بیژن ، خسرو ... همه خاک شده اند!
از خاکشان هیچ عاشقی نروییده است
اگر باشد برای "من" نیست
نخواهد بود
داستان ها بافته شده اند
قصه ها به سر رسیده اند
کلاغ ها به خانه شان رسیده اند
دیگر نه چشمی است و نه گوشی
برای خواندن و شنیدن ِ آن همه عشق...
دیر به دنیا آمده ام!
و خداوند عشق را آفرید
زمین و زمان و آدم را با عشق خلق کرد
و قابیل با دستانش عشق را خفه کرد
با سنگ بر سرش کوبید
چالش کرد
" مرد" عشق را جا گذاشته است
در قبر هابیل...
مریم ها همه مقدس اند
بی هیچ عاشقی ، عشق می ورزند
به زمین و زمان و انسانیت
و جوابشان فقط فحش ، ناسزا ، بدبینی ...
مریم ها همه عادت دارند
به روزه ی سکوت
به تحمل هر چه هست و نیست...
آنچه در من نهفته دریاییست
سلام
ممنون که به من سر زدین
شما هم وب زیبایی دارین
من شما رو لینک کردم
اگه میشه با نام LOVE STORY منو لینک کنین
ممنون میشم
بای
سلام . ممنون که به اومدی . منم شمارو لینک کردم . شاد باشی.
ممنون که اومدی دوست عزیزم . شاد باشی